-
نیاز
شنبه 8 خردادماه سال 1389 00:44
بدون تو چه پروازی ؟ چه احساسی ، چه آوازی؟ بیا خوبم که می دانم ، در این بازی نمی بازی ... نیازو تو خودم کشتم ، که هرگز تا نشه پشتم ... زدم بر چهره ام سیلی ، که هرگز وا نشه مشتم ... من آن خنجر به پهلویم ، که دردم را نمی گویم ، به زیر ضربه های غم ، نیفتد خم به ابرویم ... مرا اینگونه گر خواهی ، دلت را آشیانم کن من آن...
-
راز
چهارشنبه 5 خردادماه سال 1389 11:39
چشمای تو نور کوچه باغ رازه چشمای من ظلمت شب نیازه با هم دیگه راز و نیازی داشتیم ، حکایت دور و درازی داشتیم ... اما پس از اون آشنایی ، اون همدلی ، اون همزبونی ، از گرد راه اومد جدایی ... رفتی و چشم به راهم گذاشتی ؛ تو این قفس تنهام گذاشتی ، حالا نمی دونم کجایی ... کاشکی یکی بود ما رو با هم آشتی می داد ، کاشکی چشهامون...
-
آیت الکرسی
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 15:47
دانلود آیت الکرسی
-
غرق در اغراق
یکشنبه 2 خردادماه سال 1389 12:23
ناب تو یی ، جعل من م اصل تو یی ، بدل من م ای تن تو خاک بهشت، مضطرب از ازل من م ... جنس تو از قصیده هاست ، سفسطه گر ، دغل من م ... ای حس خوش یمن غزل ، آواز مبتذل من م ... جای تو روی چشم همه ست ، افتاده از چشمها من م ... نایاب مرمر تنت ، تن زخمیه بلا من م ... حضور تو یه حادثه ست ، درگیر انزوا من م ... تو اول هر آیه ای ،...
-
جلسه امتحان ...
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 21:31
-
خداوندا اگر ...
جمعه 24 اردیبهشتماه سال 1389 12:25
پریشانم خداوندا ... پریشانم چه می خواهی تو از جانم ؟! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی ... خداوندا ... اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی ، لباس فقر هم پوشی ، غرورت را برای تکة نانی ، به زیر پای نامردان بیندازی ، و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته ، به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر می گویی ...! نمی گویی؟...
-
آیه های بارونی
دوشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1389 18:41
هوا هر وقت که بارونی است تو فکر من چراغونی است پر ام از خاطرات تو ، همونایی که می دونی ... مگه یادم میره یک دم ؟ تا هر وقتی که من زندم تو بانی یه مشت شعری هم الان هم در آیندم ... دلم می خواد بیام پیشت بزارم سر روی دوشت بگم میمیرم از عشقت برم گم شم تو آغوشت ... من و تو زیر بارون بود به جون هم قسم خوردیم تو چشم هم نگاه...
-
یکی دو جمله برای خدا ...
دوشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1389 10:59
خدایا ، به من آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچرا که نمی توانم تغییر دهم ، و شهامتی تا تغییر دهم آنچرا که می توانم ، و بینشی که تفاوت این دو را بدانم...
-
حلقه ...
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 10:49
دیگه دستهاتو پنهون کن ، که بی حلقه نمی ارزن ببین دستهای خالیمو ، دیگه نیستی نمی لرزن ... نه احساسی بهت دارم ، نه می خوامت ، نه دنیامی فقط تو خاطرات من شبیه آرزوهامی ... تو آینه زل بزن شاید هنوزم غرق تردیدی ، شاید اون که جدامون کرد بازم تصویرش رو دیدی ... اگه می موندی روزها یه جور دیگه سر می شد، نه گریه جاتو پر می کرد...
-
عاشقانه ...
سهشنبه 31 فروردینماه سال 1389 00:09
بیا دست قشنگ مهربانت را عصایی کن که برخیزم ... و شور انگیز و شوق آلود ، بدامان شقایقها بیاویزم ... بدزدم تیشه فرهاد عاشق را ، و بی پروا چنان رعدی بنای سنگی غم را فرو ریزم ... بسازم کلبه عشقی میان باغ فرداها و حافظ وار بر بام فلک طرحی دگر از عشق اندازم و نقش دیگری ریزم ... بیا واکن لبانم را به تکرار سرود عشق که من آن...
-
هوس
شنبه 21 فروردینماه سال 1389 00:40
رای من نوشته : گذشته ها گذشته تمام قصه هام هوس بود ... برای او نوشتم : برای تو هوس بود ، ولی برای من نفس بود ... کاشکی خبر نداشتی ، دیونه نگاتم یه مشت خاک ناچیز افتاده ای به زیر پاتم ... کاشکی صدای قلبت ، نبود صدای قلبم کاشکی نگفته بودم تا وقت جون دادان باهاتم ... نوشته هرچه بود تموم شد ... نوشتم عمر من حروم شد ......
-
از تو حرف بزنم؟
پنجشنبه 19 فروردینماه سال 1389 11:51
از تو که حرف می زنم به یاد تو هرچی می گم ترانه می شه باغ بی برگی ما گل می کنه ، دریایی از جوانه می شه همه دریچه ها رو به سپیده شعر آفتابی می خونن بی هراس گزمه های شهر جادو ، شبا مهتابی می خونن ای همه بودنم از تو همه گفتنم از تو وقتی حرف می زنم از تو ، جون می گیره تنم از تو جون می گیره تنم از تو تو که عشق لایزالی ،...
-
یادمان باشد ...
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1389 20:15
یادمان باشد ازامروزجفایی نکنیم گرکه درخویش شکستیم صدایی نکنیم ... خود بسازیم به هردرد که ازدوست رسد بهربهبود ولی فکردوایی نکنیم ... جای پرداخت به خود بردگران اندیشیم شکوه ازغیرخطاهست ، خطایی نکنیم ... وبه هنگام عبادت سرسجاده ی عشق جزبرای دل محبوب دعایی نکنیم ... یاورخویش بدانیم خدایاران را جزبه یاران خدادوست وفایی...
-
برو ای دوست ... برو ...
دوشنبه 9 فروردینماه سال 1389 23:12
برو ای دوست برو برو ای دختر پالان محبت بر دوش دیده بر دیده من ، مفکن و نازم مفروش من دگر سیرم ... سیر ... بخدا سیرم از این عشق دو پهلوی تو پست تف بر آن دامن پستی که ترا پروردست کم بگو جاه تو کو ؟ مال تو کو ؟ برده زر کهنه رقاصه وحشی صفت زنگی خر گر طلا نیست مرا ، تخم طلا ... مردم من زاده رنجم و پرورده دامان شرف آتش سینه...
-
نفرین ترین نفرین ...
جمعه 6 فروردینماه سال 1389 22:41
الهی سقف آرزوت خراب بشه روی سرش بیای ببینی که همه،حلقه زدن دوروبرش الهی که مریض بشه پیغام بده که زودبیا وقتی که اونجابرسی،بسته شه چشمای ترش الهی که روزوصال،طوفان شه ازسمت شمال هیچی ازاونروزنمونه،بجزگلای پرپرش عمرت الهی کم نشه،اماپرازغصه باشه زجرایی که به من دادی،خوب بکشی تاآخرش الهی که یه روزخوش ازتوگلوت پایین نره...
-
زهر تو ...
جمعه 6 فروردینماه سال 1389 13:21
درون کوچهً قلبم، چه غمگینانه می پیچد صدای تو که می گفتی ، به جز تودل نمی بندم فریبِ وعده هایت را، ندانستم ولی اکنون به یاد وعده های تو، میان ِ گریه می خندم برو دیگر که دل از غم رهــا کردم خدا حافظ که دیگر بر نمی گردم تو بودی آ سمان من، غمت همسایه قلبم ولی خورشید چشم تو، به بام دیگری سرزد قسم برسوز پنهانم، تو را...
-
جمله هایی از گوته
دوشنبه 2 فروردینماه سال 1389 02:27
اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند، اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند، اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجود دارد، اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند، اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم می توان زندگی کرد، اگر مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به...
-
این همه تنهایی برام زیاده ...
یکشنبه 1 فروردینماه سال 1389 09:18
از توی خاطرات تلخم تو همین جایی همیشه بغض من شکسته اشکم داره تقدیم تو میشه به دلم مونده دوباره تو رو با خودم ببینم تو برات فریق نداره که ما رو از هم بگیرن بی خداحافظ به قد ترک احساس تو میرم دل من از تو شکسته دیگه از زندگی سیرم بی خداحافظ تو رفتی تا که کم بشه حضورت تو به من دل بسته بودی ، خواستی نشکنه غرورت ... وعید...
-
برای فراموش شدگان
شنبه 29 اسفندماه سال 1388 19:46
به گوشت میرسه روزی که بعد از تو چی شد حالم چه جوری گریه می کردم که از تو دست بردارم ... نشد گریه کنم پیشت نخواستم بد شه رفتارم ، نمی خواستم بفهمی تو که من طاقت نمی آرم ... دلم واسه خودم می سوخت ؛ برای قلب درگیرم یه روز تو خنده هات گفتی تو میمونی و من میرم تو میمونی ، من میرم سرم را گرم میکردم که از یادم بره این غم ولی...
-
گفتم همین؟ گفتی همین ...
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 22:12
گفتی برو گفتم به چشم این بود کلام آخرین گفتی خدا حافظ تو گفتم همین؟ گفتی همین! گریه نکردم پیش تو با اینکه پر پر میزدم با خون دل از پیش تو رفتم و باز نیومدم بازی عشق تو رو جانانه باختم مثل بازنده خوب مردانه باختم همه ثروت من تحفه درویش نفسم بود که به تو شاهانه باختم لبخند آخرین من دروغ معصومانه بود برای پنهان کردن داغ...
-
آرامش
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1388 23:16
زندگی بافتن یک قالیست نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی ...، نقشه را اوست که تعیین کرده ، و تو در این بین فقط می بافی ... نقشه را خوب ببین...! نکند آخر کار قالی زندگی ات را نخرند...
-
دلم شکست...
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1388 23:00
امروز دوباره دلم شکست.... از همان جای قبلی.... کاش می شد آخر اسمت نقطه گذاشت تا دیگر شروع نشوی..... کاش می شد فریاد بزنم پایان.... دلم خیلی گرفته..... اینجا نمی توان به کسی نزدیک شد آدم ها از دور دوست داشتنی ترند.
-
...
جمعه 7 اسفندماه سال 1388 00:26
پریدن با بال شکسته هنر است ... ولی دیگه نه پری مونده ، نه بالی ...
-
آخرین پله ...
یکشنبه 2 اسفندماه سال 1388 23:43
من خدا هستم. امروز من همه مشکلاتت را اداره میکنم. لطفا به خاطر داشته باش که من به کمک تو نیاز ندارم. اگر در زندگی وضعیتی برایت پیش آید که قادر به اداره کردن آن نیستی برای رفع کردن آن تلاش نکن . آنرا در صندوق ( چیزی برای خدا تا انجام دهد ) بگذار . همه چیز انجام خواهد شد ولی در زمان مورد نظر من ، نه تو . وقتی که مطلبی...
-
بخند
شنبه 1 اسفندماه سال 1388 23:05
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA به چه می خندی !؟ به چه چیز!؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش !؟ به چه می خندی...!؟ به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد!؟ یا به افسونگریه چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد...!؟ به چه می خندی !؟ به دل ساده ی من می خندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست !؟ یا به جفایت که مرا...
-
ای شب از رویای تو رنگین شده
سهشنبه 8 دیماه سال 1388 23:32
ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر توام سنگین شده ای بروی چشم من گسترده خویش شادیم بخشیده از اندوه بیش همچو بارانی که شوید جسم خاک هستیم زالودگی ها کرده پاک ای تپش های تن سوزان من آتشی در سایه مزگان من ای ز گندمزارها سرشارتر ای ز زرین شاخه ها پربارتر ای در بگشوده بر خورشید ها در هجوم ظلمت تردیدها با توام دیگر ز...
-
ساده بودم ساده ...
دوشنبه 16 آذرماه سال 1388 23:59
ساده بودم ساده ساده مثل کف دست من نمی دانستم ساده بودن سخت است مثل آیینه آب صاف و آسان بودم دل و دستم یکرنگ مثل باران بودم که به خاک افتادم دل بریدم رفتم به سفر تن دادم خشکسالی در پشت ، قحط سالی در پیش به تو روی آوردم در گریزم از خویش ... ساده بودم ساده پاک مثل کف دست من چه می دانستم ساده بودن سخت است ! به تو دل خوش...
-
بیا باشیم ...
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 22:27
بیا پرواز کنیم کنار هم ...، بیا پرواز کنیم تو بال هم بیا باشیم مال هم بیا باشیم مال هم اگه هم خونه میخوای من ... اگه دیوونه می خوای من گل عاشق ، گل عاشق اگه گلخونه می خوای من بیا باشیم مال هم ... بیا باشیم مال هم کاشکی چشمات مال من بود ، تو سرت خیال من بود مثل من که آرزومی، آرزوت وصال من بود ... کاشکی دستهامونو زنجیر...
-
روزگار بی کسی ...
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 01:41
در گذر از روزگار بی کسی ٬ دلی داشتم دادمش دست کسی بی هراس از غصه و دلواپسی سر گذاشتم در پی هم نفسی گول چشماشو می خوردم واسه اون نگاش می مردم اون کسی که زندگیمو ٬ پای بودنش گذاشتم همه عاشقانه هامو برای چشاش نوشتم اونی که قبله ی عشق و با نگاهم آشنا کرد منو با یک دل عشق پس چرا تنها رها کرد ؟ خبر حال من تنها نداشت عشق و...
-
شاید نامه آخر واسه اونی که ....
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1388 19:50
دیگه بسه تو قفسی که این دنیا واسمون ساخته زندگی کردن... دیگه بسه غصه خوردن... دیگه بسه چشم به راه بودن برای تو... تو رفتی منم رفتنیم با این تفاوت که تو به سوی آینده ات رفتی... ولی من هنوز تو گذشته جا موندم... دیگه پاهایم یاری رفتن بهم نمیدن... دیگه بالهایی که با آرزوهای محالمون واسم مهیا کرده بودی گشوده نمی شوند... می...