عشقولانه....

به چشمانم آموختم که هر کس ارزش دیدن ندارد ...

عشقولانه....

به چشمانم آموختم که هر کس ارزش دیدن ندارد ...

دفترِ خاطرات من ...

دفترِ خاطراتِ من شروع میشه با اسم تو ، 

 طلسمِ تنهاییِ من شکسته با طلسم تو .... 

با نفسِ تو قلب من صدای زندگی شنید ،  

عکس تو رو کنار من خدا با دلتنگی کشید ... 

تا دلِ بی قرار من تو دست تو آروم گرفت ، 

 دستهامونو دستِ خدا گذاشت تو دست سرنوشت ... 

چه بی بهونه دلهامون اسیر دست ما شدند ، 

 چه بی بهونه دست هامون از هم جدا شدند ... 

حالا از اون روز و شبها یه عمر گذشت و می گذره ، 

 بعد یه عمر از من و تو مونده هنوز یه پنجره ... 

پنجره ی شعر های من به شوق چشمات وا می شه ،  

بی تو لب ترانه هام ساکت و بی صدا میشه ... 

اگه تو بودی زندگیم گرمِ نفس های تو بود ، 

 دستهام ستاره کم نداشت اگه تو دستهای تو بود .... 

بعد تو دفتر دلم  پاییزِ غصه و غمه ،  

دلم خوشه به یادِ تو که تا همیشه مرحمه .... 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد