دیگه دستهاتو پنهون کن ، که بی حلقه نمی ارزن
ببین دستهای خالیمو ، دیگه نیستی نمی لرزن ...
نه احساسی بهت دارم ، نه می خوامت ، نه دنیامی
فقط تو خاطرات من شبیه آرزوهامی ...
تو آینه زل بزن شاید هنوزم غرق تردیدی ،
شاید اون که جدامون کرد بازم تصویرش رو دیدی ...
اگه می موندی روزها یه جور دیگه سر می شد،
نه گریه جاتو پر می کرد ، نه چشمهای تو تر می شد ...
فقط یادت بمونه که تو بازی رو شروع کردی ،
دیگه حلقت واسم تنگه ، نمی تونی که برگردی ...