عشقولانه....

به چشمانم آموختم که هر کس ارزش دیدن ندارد ...

عشقولانه....

به چشمانم آموختم که هر کس ارزش دیدن ندارد ...

قایق شکسته ...

یه قایق شکسته بودم  توی رودخونه شناور ، 

یه مسافره غریبه که نداره یارو یاور ...  

ضربه های موج وحشی روی قلب چوبی من  ،

نتونست حتی یه ذره کم کنه از خوبی من ... 

از خوبی من ... 

 

تا یه روز صدای پاتو روی قامتم شنیدم  ،

اون روز واسه اولین بار مزه ی عشق و چشیدم ...  

   

مخمل دستهای گرمت مرحم دستهای من شد  ،

صدای پاک و زلالت همدم شبهای من شد ... 

 

میونه مسیر رفتن تو وجودم خونه کردی ،  

وقتی رسیدی به مقصد رفتن و بهونه کردی ... 

بعد رفتنت عزیزم دل من شکست و جون داد ،  

زندگی بدجوری عشق و به چشمهای من نشون داد ... 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد