عشقولانه....

به چشمانم آموختم که هر کس ارزش دیدن ندارد ...

عشقولانه....

به چشمانم آموختم که هر کس ارزش دیدن ندارد ...

از این به بعد من این دلو دست کسی نمی دمش ...

نه قحطی گل که نبود ، از تو چرا خوشم اومد ...!؟ 

قشنگ تر از تو بود دلم قیدِ تمومشونو زد ... 

انگار چشام کور شده بود ، هیچ کس و غیرِ تو ندید ... 

تو اومدی تو زندگیم شدی یه مشکل جدید ...! 

 

من بدترین و بهترین روز های عمرم با تو بود ،  

تصورم خوب بود ازت امّا چه سود ، امّا چه سود ... 

یه اشتباه چی داشت واسم ؟ 

خود خوری و هی سرزنش ...  

از این به بعد من این دلو دست کسی نمی دمش ... 

 

نه ، قحطی یه چیزی بود ...، 

 فهمیدم اینو این دفعه ،  

که تو وجودت این روز ها پیدا نمیشه عاطفه ... 

 

قحطی چی بود واسه من ؟ 

یه دل که زود دل نبره ...  

این دل پر احساس من به درد تو نمی خوره ....  

 

من بدترین و بهترین روز های عمرم با تو بود ،  

تصورم خوب بود ازت امّا چه سود ، امّا چه سود ... 

یه اشتباه چی داشت واسم ؟ 

خود خوری و هی سرزنش ...  

از این به بعد من این دلو دست کسی نمی دمش ... 

 

 

 

تو زیباترین آرزوی منی

برام هیچ حسی شبیه تو نیست ،

کنار تو درگیر آرامشم ...

همین از تمام جهان کافیه ،

همین که کنارت نفس می کشم ...

برام هیچ حسی شبیه تو نیست ،

تو پایان هر جستجوی منی...

تماشای تو عین آرامشه ،

تو زیباترین آرزوی منی ...

منو از این عذاب رها نمی کنی ،

کنارمی به من نگاه نمی کنی ...

تمام قلب تو به من نمی رسه ،

همین که فکرمی برای من بسه ...

از این عادت با تو بودن هنوز ،

ببین لحظه لحظه ام کنارت خوشه 

همین عادت با تو بودن یه روز ،

اگه بی تو باشم منو می کشه ...

یه وقت هایی انقدر حالم بده ،

که می پرسم از هرکسی حالتو ...

یه روز هایی حس می کنم پشت من همه شهر می گرده دنبال تو ...


منو از این عذاب رها نمی کنی ،

کنارمی به من نگاه نمی کنی ...

تمام قلب تو به من نمی رسه ،

همین که فکرمی برای من بسه ...


دفترِ خاطرات من ...

دفترِ خاطراتِ من شروع میشه با اسم تو ، 

 طلسمِ تنهاییِ من شکسته با طلسم تو .... 

با نفسِ تو قلب من صدای زندگی شنید ،  

عکس تو رو کنار من خدا با دلتنگی کشید ... 

تا دلِ بی قرار من تو دست تو آروم گرفت ، 

 دستهامونو دستِ خدا گذاشت تو دست سرنوشت ... 

چه بی بهونه دلهامون اسیر دست ما شدند ، 

 چه بی بهونه دست هامون از هم جدا شدند ... 

حالا از اون روز و شبها یه عمر گذشت و می گذره ، 

 بعد یه عمر از من و تو مونده هنوز یه پنجره ... 

پنجره ی شعر های من به شوق چشمات وا می شه ،  

بی تو لب ترانه هام ساکت و بی صدا میشه ... 

اگه تو بودی زندگیم گرمِ نفس های تو بود ، 

 دستهام ستاره کم نداشت اگه تو دستهای تو بود .... 

بعد تو دفتر دلم  پاییزِ غصه و غمه ،  

دلم خوشه به یادِ تو که تا همیشه مرحمه ....