عشقولانه....

به چشمانم آموختم که هر کس ارزش دیدن ندارد ...

عشقولانه....

به چشمانم آموختم که هر کس ارزش دیدن ندارد ...

رگِ خشکیده ی شهر ...

کوچه وقتی که نباشی ، رگه خشکیده ی شهره ... 

ماه تو گوشه خونه گفته ، دیگه با پنجره قهره ... 

 

سقف دل بستگی بی تو ، واسه من سایه نداره ...  

دلم از روزی که رفتی ، دیگه همسایه نداره ...  

تو پی کدوم ستاره پشت ابرها خونه کردی ...؟!  

رفتی و چیزی نگفتی ، گریه رو بهونه کردی ... 

 

من سوال ساده ی تو ، تو جواب مشکل من ...!! 

رد پای رفتن تو توی صحرای دل من ...  

 

وقتی آسمون شبهام زیر سایه ی چشاته ،  

وقتی حتی این ترانه رنگ غربت صداته ،  

نمی زارم این دوراهی سر راهه ما بشینه ... 

نمی زارم این جدایی رنگ فردا رو ببینه ...

 

شب و با فانوس اشکت می برم به روشنایی ، 

با تو میرسم دوباره به طلوع آشنای ،  

میدونم هرجا که باشی  ، دل تو اهل همین جاست ...  

واسه ی من و تو اینجا  ، اول و آخر دنیاست ... 

  

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد