عشقولانه....

به چشمانم آموختم که هر کس ارزش دیدن ندارد ...

عشقولانه....

به چشمانم آموختم که هر کس ارزش دیدن ندارد ...

نامه عشقولانه ۲

به نام سرفصل همه نامه ها ...

بی بهانه سلام...

زیبای من؛ ای تنها دلیل رد کردن هر دلیل و ای تنها بهانه آوردن هر بهانه؛ دیوانه برق نگاه نخست توام...

بگذار پرنده سرگردان نگاهت در پناه کلبه مژگان مجنونم تا ابد احساس آرامش کند...

من کلبه ی خوشبختی تو را روزی با گلهای شوقم فرش خواهم کرد و برایت سایبانی از جنس پناه پروردگار خواهم ساخت و قشنگترین لحظه هایم را به پای ساده ترین دقایقت خواهم  ریخت تا باز هم بدانی که من  عاشقترین پروانه ات بودم، مجنون ترین دیوانه ات هستم و چه بخواهی وچه نخواهی در خانه دلت خواهم ماند...

به امید این که روزی نزدیکی دلها و دستها و دیده ها فکر نوشتن نامه را از سرمان بیرون کند...

کسی که نبودن تو حتی در تخیلش نمی گنجد...

نظرات 2 + ارسال نظر
سمیه و علی سه‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:41 ب.ظ http://kolbeyema.blogsky.com/

به امید روزی که کلبه ی خوشبختی اورا روزی با گلهای شوق فرش کنی و برایش سایبانی از جنس پناه پروردگار بسازی
با اجازه لینک شدین

ممنون که نوشته هام رو پسند کردین... این وبلاگ متعلق به خود شماست... بازم مینویسم، مواظب خودت و علی آقا باش... راستی بازم ممنون...

فاطمه سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:47 ق.ظ

یادت نره که زندگی را ما خودمان می سازیم نه کسی اجبار کرده نه چیز دیگه ای من یا تو هستیم که برای خود چار چوب قرار می دهیم و خود را در روز وشب بودن خ.لاصه می کنیم
من با نظر هیچ کدومتون موافق نیستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد